قبلترها در دفتری مینوشتم..حس خوب قلم، حس خوب نوشتن..حس اشکهایم روی دفتر با هربار دوباره خواندنش همان حس اول بود..زودگذر...دوباره سمت آن دفتر رفتن مثل دوباره نگاه به گذشته ست...هربار که بازش میکنم غمهایش دوره ام میکنند، غم های آن آدمی که بودم. گاهی شاعرانه، گاهی صمیمی، گاهی عصبانی. هرچه بود همدمم بود. هرچند سانسور زیاد داشت، ترس از نگاه غریبه مرا به آنگونه نوشتن وا میداشت..یه روزی شاید اینجا هم بوی غمهایم را بدهد، بوی هراس من از آدمها..بوی بارها شکستن غرورم..بوی له شدنم..آن روز هم اینجا را ترک میکنم. /span>